۱. شخصیت خودتان را بشناسید.
شناخت شخصیت خودتان اولین قدم است. شما مجموعهای از نظرات دیگران نسبت به خودتان را دارید که یکی از جنبههای آن است.
همچنین خودتان مجموعه اطلاعات شخصی هم درمورد اینکه چه نوع شخصیتی دارید و یا در اوقات تنهایی یا در جمع چطور آدمی هستید دارید.
موضوع این است که شخصیتتان را چه از درون و چه از بیرون بشناسید، تا بفهمید چه شکلی هستید و چه شکلی نیستید. باید بفهمید چه چیز باعث میشود در یک موقعیت خاص زندگی به طریقی خاص واکنش دهید. از خودتان سوال کنید، «چرا اینکار را کردم؟» و به آن پاسخ دهید.
چه خصوصیات اخلاقی دارید؟ بین دوستانتان چطور هستید؟ درمورد غریبهها چطور؟ دنیای بیرون چه شخصیتی از شما میبیند؟
در روزها خوب و روزهای بد چه واکنشی دارید؟ به دنیای اطرافتان چطور واکنش میدهید؟
۲. ارزشهای اصلیتان را بشناسید.
ارزشهای اصلی شما آن قوانین و اصول اخلاقی هستند که نزدیک قلبتان نگه میدارید. من معمولاً از اربابرجوعهایم میخواهم که هشت ارزش اصلیشان در زندگی را بگویند. شاید ارزشهای شما از هشت مورد بیشتر باشد اما هشت ارزش مهمترتان نقش بسیار مهمی در تصمیمگیریها، تاثیرگذاریها، حل مشکلها، ارتباطات و زندگی کردنتان ایفا میکنند.
در محلکار، در خانه، در همه جنبههای زندگی، کدام ارزشها را هیچوقت نمیتوانید نادیده بگیرید؟ اینها ارزشهای اصلی شما هستند.
صداقت، راستی، امنیت یا انعطافپذیری؟ متعهد بودن به دیگران، عقلانیت یا یادگیری، آسایش مالی یا خوشگذرانی؟ آیا وفاداری از همه چیز برایتان مهمتر است یا مسئولیتپذیری؟ خلاقیت برایتان مهمتر است یا پیشرفت؟
۳. بدنتان را بشناسید.
جوانی توام با حماقت است. وقتی بیست سالم بود تصور میکردم شناخت خوبی از بدنم دارم. اما من بچهای بیشتر نبودم. هرچه بیشتر درمورد بدنم میدانم برایم مرموزتر میشود و هرچه بیشتر به آن فشار میآورم، بیشتر متعجبم میکند. برای شما هم میتواند همینطور باشد.
شما چقدر بدنتان را میشناسید، نفس کشیدن، تواناییها، محدودیت تعادل و انعطافپذیریتان را تا چه اندازه میشناسید؟
آیا تابحال بدون اینکه امتحان کرده باشید، گفتهاید «بدن من اینکار را نمیتواند انجام دهد» یا «نوع بدن من به این کار نمیخورد»؟ قبل از اینکه درها را به سمت چیزهای امکانپذیر ببندید، یکبار دیگر نگاه کنید. وقت بگذارید تا با بهترین معبد جهان، بدنتان، صمیمیتر شوید.
۴. آرزوهایتان را بشناسید.
آرزوها و امیدهای شما راه شما را به سوی آینده میسازند. کمکتان میکنند زندگی را بسازید که به داشتن آن افتخار کنید.
آرزوهایتان خیلی مهماند. آرزوهایتان ارزش دنبال کردن دارند. به هیچ چیز دیگر باور نداشته باشید.
سعی کنید آرزوهایتان را هم خوب بشناسید. سعی کنید جزییات و خصوصیات آنها را تحلیل کنید.
اگر میخواهید موسیقیدان شوید، از خودتان سوال کنید: چه سازی دوست دارید بزنید؟ به چه سطح حرفهای میخواهید برسید؟ میخواهید این بخش از زندگیتان تا چه اندازه بزرگ شود؟ و آنقدر پیش بروید تا همه چیز را درمورد آرزوهایتان بفهمید.
آرزوها و رویاهایتان را بخشی از وظایف روزانهتان ببینید. آنها را جدی بگیرید. روی آنها کار کنید. به جای مخفی کردنشان یا خجالت کشیدن بخاطرشان، آنها را با افتخار مطرح کنید.
۵. علایق و عدمعلایقتان را بشناسید.
چه چیزهایی را دوست دارید و به همان مهمی چه چیزهایی را دوست ندارید؟ ساده است، سوالی معصومانه است اما دانستن این درمورد خودتان اعتمادبهنفس زیادی در شما ایجاد میکند. خیلیها در زندگیشان چیزهایی که همه دوست دارند را دوست داشته و از چیزهایی که بقیه دوست ندارند، خوششان نمیآید. شما این کار را نکنید.
برای اینکه علایق و عدمعلایق خودتان را مشخص کنید، وقت بگذارید و این کار را برحسب نظر دیگران انجام ندهید. خودتان تصمیم بگیرید.
تعریف کردن علایق و عدمعلایقتان شجاعت میخواهد. شاید تصور کنید دوست نداشتن شرکت کردن در جشن سیسمونی بچه دوستتان یا ۳ ساعت وقت گذراندن با یکی از افراد فامیل غیرمودبانه به نظر برسد اما به جایگزینهای آن فکر کنید. اگر به انجام کارهایی که خسته و کسلتان میکند ادامه دهید و چیزهایی که به شما لذت میدهند را نادیده بگیرید، بخشی از آنکه هستید را فراموش خواهید کرد. مطمئناً چنین راهی شما را به سمت خوشبختی نخواهد برد.
با علایق و عدمعلایقتان روراست باشید. کسی جز شما نمیتواند آنها را دوست داشته باشد یا نداشته باشد!
شناختن خودتان کمکتان میکند وارد مسیر خوشبختی شوید که هیچوقت حتی تصورش را هم نداشتید.